چگونه ميتوان به ولايت معصومين(ع) دست پيدا كرد؟
چگونه ميتوان به ولايت معصومين(ع) دست پيدا كرد؟
منبع:ماهنامه موعود
آيا يكي از شروط رسالت انبياي پيش ازنبياكرم(ص) قبول ولايت نديد و نشنيدة پيامبر آخرالزمان(ص) و اهل بيتشان(ع) بوده است؟
عبوديت در عصر ظهور در جوامع شيعي رخ ميدهد يا همة دنيا؟
* چگونه ميتوان به ولايت معصومين(ع) دست پيدا كرد؟
بايد در نظر داشته باشيم كه معرفت هم درجات دارد و هم مراحل.
يك مرحلة آن، از عوالم قبل از دنيا شروع شده است. بنابر روايات در عالم گذشته انسان با خداوند عهدي بسته كه اگر الآن آن را فراموش كرده باشد، دليل بر نبودن آن نيست. حتماً اين آية قرآن را ملاحظه كردهايد كه ميفرمايد:
و اگر مردم در راه درست، پايداري ورزند، قطعاً آب گوارايي بديشان نوشانيم
خيلي خلاصه عرض ميكنم عطشي كه در اينجا مطرح است همان عطشي است كه در دعاي ندبه عرضه ميداريم:
و به ما بنوشان از حوض جدّش ـ صلّي الله عليه و آله ـ به جام و به دست او، سير و سيراب و گوارا كه تشنگي نباشد بعد از آن.
اين عطش، همان عطش معرفت به توحيد است كه از طريق ولايت وليالله به دست ميآيد. در روايات آمده كه اگر انسانها در عالم ميثاق، عهد را ميپذيرفتند، سرشتشان را با آب فرات تركيب ميكرديم. من گمان ميكنم منظور از آب فرات همان «مقام ولايت» است.
باز در روايات آية بالا را اين جور تفسير كردهاند كه «اگر مردم بر ولايت اميرالمؤمنين(ع) و ديگر اولياي دين(ع) ميايستادند و از امر و نهي آنها تبعيت مينمودند سرآغاز ميشد براي آن كه معرفت به انسان داده شود»؛ يعني اين معرفت دادني است نه گرفتني. شما اواخر كتاب توحيد اصول كافي را ببينيد روايت شده كه فرمودهاند: «معرفت، صنع الله است و كسي در آن دخالت ندارد. وقتي هم معرفت نزد كسي آمد بايد از قبول آن ابا نكند». بر همين اساس، ما بايد دستوراتي را كه به ما دادهاند بپذيريم و اطاعت كنيم. بعد از استقامتي كه از ما ديده بشود، معرفت را عطا ميكنند.
روايت ميفرمايد: «اگر مردم بر طريقة اهل بيت(ع) استقامت ميورزيدند و امر و نهيها را اطاعت ميكردند، ما قلبشان را از ايمان سيراب ميكرديم. انوار ايمان و معرفت را بر آن ميتابانديم. آنها را از معارف بزرگي كه از آستان ائمه(ع) جاري ميشود، برخوردار ميكرديم. آنها به چشمة علم امام متصل ميشدند و قلوبشان را از سرچشمة علم امام سيراب ميكرديم... خلاصه اينكه اصل معرفت از طرف عنايت ميشود همانطور كه در روايت ديگري فرمودهاند: «انوار ولايت بايد بر قلوب نازل شود.»
در كافي و ديگر منابع روايتي نوراني از امام رضا(ع) نقل شده كه فرمودند: «امام همانند خورشيدي در بالاست. هيچ چشم و دستي نميتواند خورشيد را شكار كند.» وقتي ما گامهايمان را در مسير تنزل آن نور در قلب خود برداريم، اگر نور امام در قلب ما نزول كرد، آنگاه «نور امام در قلب مؤمن از نور خورشيد در روز روشنتر است». آن زمان علاوه بر آن كه قلبش با اين نور روشن ميشود، نور امام را هم خواهد ديد. در عالم ماده هم شما اول نور را ميبينيد بعد خودتان را و تازه بعد از آن است كه راه و هدف را ميتوانيد با نور ببينيد و قدم برداريد.
انسان اگر بخواهد قواي باطني، حقيقت وجودي خودش و سري كه در وجودش است يا راه قرب خودش را تا قيامت و پس از آن را ببينيد جز با نور امام ممكن نيست. بعد از طلوع اين نور، انسان هم خودش را ميشناسد، هم راه و هم هدفش را. بنابراين يك قدم از رسيدن به آن نور تسليم بودن است كه روايات متعددي به اين موضوع اشاره كردهاند.
براي مرحلة تنوير كه در بالا توضيح داده شد، دو مقدمه بيان كردهاند: تسليم و تطهير. بايد به «مقام سلم» برسي. بعد از آن بلاي الهي ميآيد و انسان را شستوشو ميدهد. وقتي تطهير شدي، ظرف وجود تو پاك و مطهر و ظرف تنزل آن حقيقت و گوهر ناب ولايت در سرچشمة حيات ميشود. شما عسل را در ظرف ناپاك نميريزيد؛ چهطور خداوند متعال نور ولايت را در ظرف ناپاك وجودي مثل من بريزد؟ اين كه شدني نيست.
و در بعضي رويات ديگر فرمودهاند:
به مقام صالحان نميرسيد تا وقتي معرفت پيدا كنيد و معرفت پيدا نميكنيد تا وقتي كه تصديق كنيد و تصديق نخواهيد كرد تا تسليم شويد.
توضيح دربارة مقامهاي تسليم تصديق و پاكي، اخلاص باشد براي فرصتي ديگر.
* چه كتابهايي را براي مطالعه معرفي ميكنيد؟
كتاب در اين رابطه زياد است. ولي شما كتاب الحجة در اصول كافي و همچنين بصائرالدرجات را بارها و بارها و نه يك بار مطالعه كنيد. از مطالعه مهمتر فهم روايات است.
راه فهم روايات، زيارت و توسل است. توجه داشته باشيد كه فهم روايت خودش طريق فهم كلام خداست. اگر انسان اهل زيارت با رعايت آدابش شد، مجاب و فهم كنندة كلام ميشود. انسان بايد در اين وادي قدم بگذارد و استقامت داشته باشد، انشاءالله انوار جاري ميشود. در كنار اينكتابها شرحهايي هم كه براي زيارت جامعه نوشته شده، شرحهاي خوبي هستند
* از صحبتهاي شما اينطور برداشت ميشد كه گويا معرفةالله از معرفت امام به دست ميآيد در صورتي كه در دعاهايي نظير «...» گويا مطلب عكس بيان شده است؟
اگر از دو موقف و منظر نگاه كنيد، هر دو صحيح است. حتماً ديدهايد كه در مقدمة زيارت جامعه گفته شده كه شما صد مرتبه تكبير بگوييد.
برخلاف آنچه ميگويند اين تكبيرها براي اين نيست كه انسان مبتلا به غلو نشود چون اصلاً در زيارت جامعه كه غلو ديده نميشود. اين هم كه برخي گفتهاند زيارت جامعه مرامنامة شيعيان غالي است، ناشي از فقدان معرفتشان بوده و امثال اين افراد در زمان ائمه(ع) كم نبودهاند. آنها، را احترام ميكردهاند و در عين حال در ردة پايين شيعيان آنها را جا ميدادند.
درك مفاهيمي كه در زيارت جامعه بيان شده از طريق تجلي خداي متعال در قلب انسان اتفاق ميافتد. براي همين وقتي ميخواهيد به اين زيارت وارد شويد بايد عظمت الهي درك شود. از سوي ديگر عظمت و تجلي الهي را در قلب همان «سبب متصل ميان ارض و سماء» دعاي ندبه و مصاديق و زيارت شوندگان زيارت جامعه ايجاد ميكنند. هر عنايتي كه خداوند به ما ميكند از اين ناحيه است. همة اخيار و ابرار يعني انبيا و مؤمنان با اين نور هدايت شدهاند.
ما نميتوانيم رزق بيواسطه داشته باشيم و چنين ظرفيتي نداريم. واسطة عام فيض، وجود مقدس نبياكرم(ص) است و همة رحمت خداي متعال از طريق ايشان به همة عوالم جاري ميشود. ما بايد تمام مراتب اين وجود مقدس را به عنوان واسطه ببينيم.
* منظور از قدرت تصرف در عالم كه دربارة ائمة معصوم(ع) ميگويند چيست؟
شما هم قدرت تصرف در عالم را داريد. اين همه تكنولوژي كه بشر درست كرده همان تصرفات اوست در عالم خلقت. سلولهاي بدن شما هم تصرف دارند. هضم غذايي كه آنزيمها انجام ميدهند از اين جنس است. گاهي محدودة حول و قوة افراد جزئي است و گاهي كلي.
يك شخص اهل معرفت در قم زندگي ميكرد كه معيشت سادهاي داشت. ميگفت يك روز آقايي سراغم آمد و گفت: فلاني تو كار نميكني ولي چطور است كه زندگيات ميگذرد؟ به او گفتم: فلاني قبول داري من دعاي مستجاب دارم؟ گفت: بله. گفتم: روزي يك يهودي آمد سراغم و گفت مشكلي دارم. اگر آن را حل كني زندگيات را تا آخر عمر تأمين ميكنم. در حق او دعا كردم و مشكلش حل شد. گفت: حالا شد!! گفتم: بيانصاف، اگر من بگويم خدا زندگي مرا اداره ميكند، قبول نميكني ولي اگر بگويم يك يهودي زندگي مرا تأمين ميكند، خيالت راحت ميشود. مگر خداوند عبدي بزرگتر از اميرالمؤمنين(ع) دارد؟ چهطور ما چنين قدرتهايي را دربارة ايشان باور نميكنيم؟
تصرف آنها، تصرفي است كه ناظر به مرتبة وجودي ايشان است. حقيقت وجودي آن ها ولايتي است كه در باطن عالم جاري است، و لذا به اذن خداوند عالم تحت اشراف آنها است. البته اين عبارت به معني تفويض نيست كه العياذ بالله خداوند استعفا داده و نشسته تا مثلاً اميرالمؤمنين(ع) عالم را اداره كنند. اينطور نيست كه عالم همانند ساعتي كه كوك شده باشد همة مسائلش جريان پيدا كند، بدون اينكه نياز به كسي باشد. وجود مقدس ائمه(ع) اسماء الله هستند كه در عين حال كه عالم را اداره ميكنند به جهت شدت اتصالشان به خداوند متعال هرلحظه حول و قوهشان را از او ميگيرند. نه عالم را همانند آن ساعت بگيريد و نه بگوييد ائمه(ع) فقط دعا ميكنند. شما وقتي غذا ميخوريد فقط دعا ميكنيد يا غذا را هم ميل ميكنيد؟ همينطور باقي مسائل. اميرالمؤمنين(ع) هم دعا ميكنند هم تصرف، كه آن تصرفاتشان هم دعاست. ايشان همة وجودشان فقر الي الله است و همين فقر مبدأ همة حول و قوهها و بركات است. بر اساس ميزان فقرشان بر ايشان صلوات نازل ميشود و با اين صلوات عالم ميچرخد. هر لحظه به ايشان حول و قوه دميده ميشود. عالم غرق در سجدة نبياكرم(ص) است. حضرت يك سجده دارند كه از ازل تا ابد عالم را پر كرده است. همين سجده مبدأ همة حول و قوهها و بركات و صلوات و ارزاق و عوالم است.
* آيا يكي از شروط رسالت انبياي پيش ازنبياكرم(ص) قبول ولايت نديد و نشنيدة پيامبر آخرالزمان(ص) و اهل بيتشان(ع) بوده است؟
قول آن ولايت شرط بوده ولي «نديدهاش» را قبول ندارم. ما وقتي از عالم دنيا شروع ميكنيم جزء
نديدهها ميشود در صورتي كه اگر از پيش از عالم دنيا شروع كنيم جزء ديدههايي ميشود كه يادشان هم هست. امام صادق(ع) فرمودند:
نبي اكرم(ص) در عالم ارواح به انبيا مبعوث شده بودند.
آنها هم ديدهاند و هم دستورشان را گرفتهاند و اينجا آمدهاند و آن دستورها را عمل ميكنند.
هر چند نبي اكرم(ص) بعد از حضرت ابراهيم به دنيا آمدهاند ولي با حقيقت ايشان خلقت آغاز شده است و همة انبيا آن نبوت را قبل از ورود به دنيا ميشناختهاند و با آن آشنا بودهاند و اهل بيتشان(ع) را قبول كردهاند و بعد از آن شعبهاي از نبوت و رسالت ايشان را در عالم ابلاغ كردهاند.
اگر نديده باشند، قبول اين ولايت بيمعناست. حتي ما هم اين امر را ديدهايم ولي يادمان رفته است.
* چطور ميتوان در جامعه ميزان پذيرش ولايت معصومين(ع) را افزايش داد؟
معصوم(ع) اصلاً خودش را نميبيند و فاني در ولايت حق است. آنها براي كسب معرفت و هدايت ما عمدة راه را طي كردهاند كه همان تحمل بلاها در اين مسير بوده است. به نظر من يكي از بهترين راهها، توجه به ابتلائات آنها نظير عاشوراست؛ همانطور كه اگر كسي در عرفات و مشعر وقوف داشته باشد معرفت پيدا ميكند، اگر كسي در عاشورا نيز كه اعظم ابتلائات عالم بر انبياست توقف كند به مقام اوليا و انبيا معرفت پيدا ميكند. اگر دستمان را در دست اين گذاشتيم در نزديكترين راه قدم نهادهايم. البته راههاي ديگري هم هست مثل خواندن ادعيه، زيارات، دور هم جمع شدنها و بحث از معارف كردن. معصوم(ع) فرمود، شما شيعيان دور هم جمع بشويد و معارف ما را گفتوگو كنيد. ما اين محافل را دوست داريم. ضمن آنها قلبهايتان احيا ميشود. شما امر ما ـ يعني ولايت ما ـ را به وسيلة همين مجالسي كه دور هم جمع ميشويد و احاديث ما را ميخوانيد هم در قلب خودتان و هم در جامعه احيا ميكنيد. گاهي اين احيا كردن يك احياي تدريجي و خيلي دور از مقصد است و گاهي هم نزديك؛ مثل اينكه به شخصي بگويند براي سير كردن شكمهاي گرسنه زمين بخر. زمين خريدن هيچ شكم گرسنهاي را سير نميكند ولي اگر در همين زمين كشت شود و محصولش را برداشت كنند هم خود محصول و هم سود ناشي از فروش آن شكمهاي گرسنة بسياري را سير خواهد كرد.
يكي از مهمترين عطيههايي كه خداوند به ما عطا كرده و فكر ميكنم ما قدرتش را نميدانيم همين حكومت ديني است. هر نوع حفظ و اصلاح و رفع نقايص آن در واقع قدمي است براي نيل به همان معرفت و اين عطيه بهترين عطيهاي است كه براي رسيدن به آن مقام داده شده است.
* دربارة مفاهيم اقرار يا عزم ولايت بيشتر توضيح بدهيد.
رواياتي كه ذيل اين آيات نقل شدهاند همگي عزم را در مقابل نسيان بيان كردهاند. انسان گاهي عهد ميبندد، اين عهد را دائماً وجهة وجودش قرار ميدهد، همة وجودش را متوجه آن عهد ميكند و تمام حول و قوة خودش را براي تحقق آن به كار ميبندد، به طوري كه همة ارادهاش معطوف به آن قرار ميشود. اين انسان صاحب عزم است. اقرار هم يعني همين قرار داشتن وجود، استقرار وجود بر آن مطلبي كه پذيرفته و اعلام شده است. يك گام اين موضوع بحث معارف است.
گاهي وقتي يك معرفت عرضه ميشود، انسان محمدابراهيم جهانميهن جهرمي «كيميا» (جهرم)
-زير بار آن نميرود و اصلاً عهدي نميبندد ولي گاهي هم ميپذيرد ولي به لوازم آن ملتزم نيست. سيدالشهدا(ع) را وليّ ميداند ولي ميگويد او خودش برود كار خودش را انجام بدهد. همانند بنياسرائيل كه به حضرت موسي گفتند.
تو و پروردگارت برو[يد] و جنگ كنيد كه ما همين جا مينشينيم.
گاهي هم «حبيب بن مظاهر» است كه از كودكي چشم به امام حسين(ع) دوخته و همة زندگي اش را با ايشان تنظيم ميكند. وليّ خداست به اين معني نيست كه ما با هم قرارداد ترك مخاصمه امضا كنيم بلكه يعني من تحت ولايت او هستم.
اينكه ميگويند هر روز خدا را شاهد بگيريم و بعد در محضر او عهدمان را با امام زمان(ع) تازه كنيم؛ بيعتي كه كردهام و همة وجودم را به ايشان فروختهام. ما بايد به اين امر مباهات كنيم چرا كه خداوند بر ما چنين منتي نهاده است:
در حقيقت، خدا از مؤمنان جان و مالشان را خريده است.
ما هيچ منتي نداريم كه اين ولايت را قبول كردهايم:
از اين كه اسلام آوردهاند بر تو منت مينهند؛ بگو: «بر من از اسلام آوردنتان منت مگذاريد، بلكه [اين] خداست كه با هدايت كردن شما به ايمان، بر شما منت ميگذارد.»
نعمت ولايتي كه خداوند به ما عنايت كرده بالاترين نعمتهاست كه ما را به باروري رسانده و از همين جهت بايد هر روز آن را تجديد كنيم و با تمام وجود از خداوند بخواهيم كه همة ابعاد زندگي ما وابسته به اين عهد باشد. اينكه بگوييم من زندگيام را ميكنم امام زمان(ع) را هم در كنار آن قبول دارم، درست نيست.
ما بايد فقط در خدمت امام زمان(ع) باشيم. اگر او ولي است و من تحت ولايت او، شأن من اين است كه ببينم او چه ميخواهد تا ولايت او را در خودم جاري كنم و خواست خودم را درخواست او فاني و حتي بالاتر از آن ميل خودم را در ميل او فاني كنم. حتماً شنيدهايد كه دربارة سلمان فرمودند:
او خواست خودش را [طبق] خواست علي(ع) قرارداده بود.
معناي اين جمله اين نيست كه سلمان ميل خودش را كنار ميل حضرت علي(ع) ميگذاشت يا حتي اينكه ميلش را كنار ميگذاشت و سراغ ميل ايشان ميرفت. بلكه اصلاً در وجود او ميلي و هوايي شكل نميگرفت. حضرت امير(ع) شاقول وجود او بود و تمام حبّ و بغض، اخذ و ترك، و خواست، ميل و نفرتش همگي بر محور آن حضرت بود. همان تعبير كه فرمودند:
حضرت علي(ع) ميزان و ترازوي اعمال است.
نعمت ولايت به تصريح روايات همان نعمتي است كه مردم آن را تبديل كردند.
بهشت منزلتي از منازل آنها است كه مؤمن در آن رويِش پيدا ميكند و جهنم هم دار ولايت باطل است و شيطان هيچ رويشي در آن بار نميآورد. شيطان فقط شاخ و برگها و اگر بتواند ريشة ما را در آنجا قطع ميكند.
وظيفة ما نسبت به چنين نعمتي كه هر كس در هر كجا به مقامي نائل ميشود همه به واسطة نعمت ولايت آنهاست، معلوم و مشخص است. انسان بايد همة وجودش را وقف اين نعمت كند و با تمام وجود استقامت بورزد تا مبادا ولايت ايشان ذرهاي از حول و قوهاش، بيرون برود و نسبت به ولايت ايشان همانند جناب ابراهيم خليل(ع) حتي ترك اولي هم نداشته باشد.
البته اين بحث به مراتب از اين بحث ابتدايي بنده اسرارآميزتر است.
* عبوديت در عصر ظهور در جوامع شيعي رخ ميدهد يا همة دنيا؟
همانند الآن كه جهتگيري كلي عالم به سمت دنياپرستي است، در آن زمان جهتگيري همة حول و قوهها به سمت پرستش است. بر محور نورانيت ولايت وليالله ارادههاي بشري از نفسانيت، خودخواهي و دنياپرستي آزاد ميشود. البته در اين فضا ممكن است عدهاي به طرف هواهاي خودشان بروند ولي هواي نفس ديگر پرچم، دولت، حاكميت، قدرت و وحدت ندارد.
* فرموديد كه از مقدمات لازم جهت كسب معرفت، عبادت است و يكي از عبادات كسب لقمة حلال است. در شرايطي كه حتي بانكداري اسلامي ما هم مبتلا به سود و ربا شده چطور ميتوان كسب حلال داشت؛ آيا اساساً اين سؤال صحيح است؟
اين سؤال به يك معنا صحيح است و به يك معنا وسواس. از اين جهت كه ما به ناچار به نظام كفرآميز تجدد مبتلاشدهايم، همان نظامي كه نازلة ظلمات اولياي طاغوت است و حتي مؤمنان ما را هم مبتلا كرده، صحيح است، ولي از جهت ديگر همة ما در بعد فردي و دولت هم در بعد جمعي بايد تا آنجا كه ميتوانيم خودمان را از آلودگيهاي اين رزقهاي ناپاك و آلوده كه به ولايت ابليس آلوده شده برهانيم. شيطان آلودگيهاي خودش را از طريق حرام به رزق جاري ميكند.
اگر روزي حلال باشد معنايش اين است كه از مسير ولايت نبي اكرم(ص) و حجب نور عبور كرده و همهاش نور است. و به عكس روزي حرام از ولايت ابليس عبور كرده و لذا ظلماني و تاريك است. به همين جهت است كه آنها كه چشم ملكوتي دارند، روزي حرام را در حالت ناپاكيها ميبينند.
به تعبير امام كاظم(ع) روزي حلال خوراك برگزيدگان و «مصطفين» است. بعد از آنكه انسان رفتارش را درست كرد بايد دعا و در گام سوم براي بستن راههاي حرام اقدام كرد. در اين عرصه ما اين وظيفهها را بر عهده داريم و تا حدي عمل كردهايم ولي بايد اهتمام بيشتري بورزيم.
* راههاي ارتباط روحي با امام زمان(ع) و درك خشنودي آن حضرت از خودمان چيست؟
راهش توسل است. معناي توسل هم خود را متصل كردن از طريق وسائل است و فقط به مجالس ذكر و توسل اطلاق نميشود. هر دستوري را گوش دادن نوعي توسل است. هر كلامي از كلمات اهل بيت(ع) را با توجه خواندن توسل است. سعي كنيد راههاي توسل و اتصال به وجود معصوم(ع) را متعدد، محكم و وثيق قرار دهيد. انشاءالله رضايت حضرت نازل ميشود. قبلاً عرض كردم از همه مهمتر اين است كه در عصر غيبت به دستورات ايشان عمل كنيم.
عبوديت در عصر ظهور در جوامع شيعي رخ ميدهد يا همة دنيا؟
* چگونه ميتوان به ولايت معصومين(ع) دست پيدا كرد؟
بايد در نظر داشته باشيم كه معرفت هم درجات دارد و هم مراحل.
يك مرحلة آن، از عوالم قبل از دنيا شروع شده است. بنابر روايات در عالم گذشته انسان با خداوند عهدي بسته كه اگر الآن آن را فراموش كرده باشد، دليل بر نبودن آن نيست. حتماً اين آية قرآن را ملاحظه كردهايد كه ميفرمايد:
و اگر مردم در راه درست، پايداري ورزند، قطعاً آب گوارايي بديشان نوشانيم
خيلي خلاصه عرض ميكنم عطشي كه در اينجا مطرح است همان عطشي است كه در دعاي ندبه عرضه ميداريم:
و به ما بنوشان از حوض جدّش ـ صلّي الله عليه و آله ـ به جام و به دست او، سير و سيراب و گوارا كه تشنگي نباشد بعد از آن.
اين عطش، همان عطش معرفت به توحيد است كه از طريق ولايت وليالله به دست ميآيد. در روايات آمده كه اگر انسانها در عالم ميثاق، عهد را ميپذيرفتند، سرشتشان را با آب فرات تركيب ميكرديم. من گمان ميكنم منظور از آب فرات همان «مقام ولايت» است.
باز در روايات آية بالا را اين جور تفسير كردهاند كه «اگر مردم بر ولايت اميرالمؤمنين(ع) و ديگر اولياي دين(ع) ميايستادند و از امر و نهي آنها تبعيت مينمودند سرآغاز ميشد براي آن كه معرفت به انسان داده شود»؛ يعني اين معرفت دادني است نه گرفتني. شما اواخر كتاب توحيد اصول كافي را ببينيد روايت شده كه فرمودهاند: «معرفت، صنع الله است و كسي در آن دخالت ندارد. وقتي هم معرفت نزد كسي آمد بايد از قبول آن ابا نكند». بر همين اساس، ما بايد دستوراتي را كه به ما دادهاند بپذيريم و اطاعت كنيم. بعد از استقامتي كه از ما ديده بشود، معرفت را عطا ميكنند.
روايت ميفرمايد: «اگر مردم بر طريقة اهل بيت(ع) استقامت ميورزيدند و امر و نهيها را اطاعت ميكردند، ما قلبشان را از ايمان سيراب ميكرديم. انوار ايمان و معرفت را بر آن ميتابانديم. آنها را از معارف بزرگي كه از آستان ائمه(ع) جاري ميشود، برخوردار ميكرديم. آنها به چشمة علم امام متصل ميشدند و قلوبشان را از سرچشمة علم امام سيراب ميكرديم... خلاصه اينكه اصل معرفت از طرف عنايت ميشود همانطور كه در روايت ديگري فرمودهاند: «انوار ولايت بايد بر قلوب نازل شود.»
در كافي و ديگر منابع روايتي نوراني از امام رضا(ع) نقل شده كه فرمودند: «امام همانند خورشيدي در بالاست. هيچ چشم و دستي نميتواند خورشيد را شكار كند.» وقتي ما گامهايمان را در مسير تنزل آن نور در قلب خود برداريم، اگر نور امام در قلب ما نزول كرد، آنگاه «نور امام در قلب مؤمن از نور خورشيد در روز روشنتر است». آن زمان علاوه بر آن كه قلبش با اين نور روشن ميشود، نور امام را هم خواهد ديد. در عالم ماده هم شما اول نور را ميبينيد بعد خودتان را و تازه بعد از آن است كه راه و هدف را ميتوانيد با نور ببينيد و قدم برداريد.
انسان اگر بخواهد قواي باطني، حقيقت وجودي خودش و سري كه در وجودش است يا راه قرب خودش را تا قيامت و پس از آن را ببينيد جز با نور امام ممكن نيست. بعد از طلوع اين نور، انسان هم خودش را ميشناسد، هم راه و هم هدفش را. بنابراين يك قدم از رسيدن به آن نور تسليم بودن است كه روايات متعددي به اين موضوع اشاره كردهاند.
براي مرحلة تنوير كه در بالا توضيح داده شد، دو مقدمه بيان كردهاند: تسليم و تطهير. بايد به «مقام سلم» برسي. بعد از آن بلاي الهي ميآيد و انسان را شستوشو ميدهد. وقتي تطهير شدي، ظرف وجود تو پاك و مطهر و ظرف تنزل آن حقيقت و گوهر ناب ولايت در سرچشمة حيات ميشود. شما عسل را در ظرف ناپاك نميريزيد؛ چهطور خداوند متعال نور ولايت را در ظرف ناپاك وجودي مثل من بريزد؟ اين كه شدني نيست.
و در بعضي رويات ديگر فرمودهاند:
به مقام صالحان نميرسيد تا وقتي معرفت پيدا كنيد و معرفت پيدا نميكنيد تا وقتي كه تصديق كنيد و تصديق نخواهيد كرد تا تسليم شويد.
توضيح دربارة مقامهاي تسليم تصديق و پاكي، اخلاص باشد براي فرصتي ديگر.
* چه كتابهايي را براي مطالعه معرفي ميكنيد؟
كتاب در اين رابطه زياد است. ولي شما كتاب الحجة در اصول كافي و همچنين بصائرالدرجات را بارها و بارها و نه يك بار مطالعه كنيد. از مطالعه مهمتر فهم روايات است.
راه فهم روايات، زيارت و توسل است. توجه داشته باشيد كه فهم روايت خودش طريق فهم كلام خداست. اگر انسان اهل زيارت با رعايت آدابش شد، مجاب و فهم كنندة كلام ميشود. انسان بايد در اين وادي قدم بگذارد و استقامت داشته باشد، انشاءالله انوار جاري ميشود. در كنار اينكتابها شرحهايي هم كه براي زيارت جامعه نوشته شده، شرحهاي خوبي هستند
* از صحبتهاي شما اينطور برداشت ميشد كه گويا معرفةالله از معرفت امام به دست ميآيد در صورتي كه در دعاهايي نظير «...» گويا مطلب عكس بيان شده است؟
اگر از دو موقف و منظر نگاه كنيد، هر دو صحيح است. حتماً ديدهايد كه در مقدمة زيارت جامعه گفته شده كه شما صد مرتبه تكبير بگوييد.
برخلاف آنچه ميگويند اين تكبيرها براي اين نيست كه انسان مبتلا به غلو نشود چون اصلاً در زيارت جامعه كه غلو ديده نميشود. اين هم كه برخي گفتهاند زيارت جامعه مرامنامة شيعيان غالي است، ناشي از فقدان معرفتشان بوده و امثال اين افراد در زمان ائمه(ع) كم نبودهاند. آنها، را احترام ميكردهاند و در عين حال در ردة پايين شيعيان آنها را جا ميدادند.
درك مفاهيمي كه در زيارت جامعه بيان شده از طريق تجلي خداي متعال در قلب انسان اتفاق ميافتد. براي همين وقتي ميخواهيد به اين زيارت وارد شويد بايد عظمت الهي درك شود. از سوي ديگر عظمت و تجلي الهي را در قلب همان «سبب متصل ميان ارض و سماء» دعاي ندبه و مصاديق و زيارت شوندگان زيارت جامعه ايجاد ميكنند. هر عنايتي كه خداوند به ما ميكند از اين ناحيه است. همة اخيار و ابرار يعني انبيا و مؤمنان با اين نور هدايت شدهاند.
ما نميتوانيم رزق بيواسطه داشته باشيم و چنين ظرفيتي نداريم. واسطة عام فيض، وجود مقدس نبياكرم(ص) است و همة رحمت خداي متعال از طريق ايشان به همة عوالم جاري ميشود. ما بايد تمام مراتب اين وجود مقدس را به عنوان واسطه ببينيم.
* منظور از قدرت تصرف در عالم كه دربارة ائمة معصوم(ع) ميگويند چيست؟
شما هم قدرت تصرف در عالم را داريد. اين همه تكنولوژي كه بشر درست كرده همان تصرفات اوست در عالم خلقت. سلولهاي بدن شما هم تصرف دارند. هضم غذايي كه آنزيمها انجام ميدهند از اين جنس است. گاهي محدودة حول و قوة افراد جزئي است و گاهي كلي.
يك شخص اهل معرفت در قم زندگي ميكرد كه معيشت سادهاي داشت. ميگفت يك روز آقايي سراغم آمد و گفت: فلاني تو كار نميكني ولي چطور است كه زندگيات ميگذرد؟ به او گفتم: فلاني قبول داري من دعاي مستجاب دارم؟ گفت: بله. گفتم: روزي يك يهودي آمد سراغم و گفت مشكلي دارم. اگر آن را حل كني زندگيات را تا آخر عمر تأمين ميكنم. در حق او دعا كردم و مشكلش حل شد. گفت: حالا شد!! گفتم: بيانصاف، اگر من بگويم خدا زندگي مرا اداره ميكند، قبول نميكني ولي اگر بگويم يك يهودي زندگي مرا تأمين ميكند، خيالت راحت ميشود. مگر خداوند عبدي بزرگتر از اميرالمؤمنين(ع) دارد؟ چهطور ما چنين قدرتهايي را دربارة ايشان باور نميكنيم؟
تصرف آنها، تصرفي است كه ناظر به مرتبة وجودي ايشان است. حقيقت وجودي آن ها ولايتي است كه در باطن عالم جاري است، و لذا به اذن خداوند عالم تحت اشراف آنها است. البته اين عبارت به معني تفويض نيست كه العياذ بالله خداوند استعفا داده و نشسته تا مثلاً اميرالمؤمنين(ع) عالم را اداره كنند. اينطور نيست كه عالم همانند ساعتي كه كوك شده باشد همة مسائلش جريان پيدا كند، بدون اينكه نياز به كسي باشد. وجود مقدس ائمه(ع) اسماء الله هستند كه در عين حال كه عالم را اداره ميكنند به جهت شدت اتصالشان به خداوند متعال هرلحظه حول و قوهشان را از او ميگيرند. نه عالم را همانند آن ساعت بگيريد و نه بگوييد ائمه(ع) فقط دعا ميكنند. شما وقتي غذا ميخوريد فقط دعا ميكنيد يا غذا را هم ميل ميكنيد؟ همينطور باقي مسائل. اميرالمؤمنين(ع) هم دعا ميكنند هم تصرف، كه آن تصرفاتشان هم دعاست. ايشان همة وجودشان فقر الي الله است و همين فقر مبدأ همة حول و قوهها و بركات است. بر اساس ميزان فقرشان بر ايشان صلوات نازل ميشود و با اين صلوات عالم ميچرخد. هر لحظه به ايشان حول و قوه دميده ميشود. عالم غرق در سجدة نبياكرم(ص) است. حضرت يك سجده دارند كه از ازل تا ابد عالم را پر كرده است. همين سجده مبدأ همة حول و قوهها و بركات و صلوات و ارزاق و عوالم است.
* آيا يكي از شروط رسالت انبياي پيش ازنبياكرم(ص) قبول ولايت نديد و نشنيدة پيامبر آخرالزمان(ص) و اهل بيتشان(ع) بوده است؟
قول آن ولايت شرط بوده ولي «نديدهاش» را قبول ندارم. ما وقتي از عالم دنيا شروع ميكنيم جزء
نديدهها ميشود در صورتي كه اگر از پيش از عالم دنيا شروع كنيم جزء ديدههايي ميشود كه يادشان هم هست. امام صادق(ع) فرمودند:
نبي اكرم(ص) در عالم ارواح به انبيا مبعوث شده بودند.
آنها هم ديدهاند و هم دستورشان را گرفتهاند و اينجا آمدهاند و آن دستورها را عمل ميكنند.
هر چند نبي اكرم(ص) بعد از حضرت ابراهيم به دنيا آمدهاند ولي با حقيقت ايشان خلقت آغاز شده است و همة انبيا آن نبوت را قبل از ورود به دنيا ميشناختهاند و با آن آشنا بودهاند و اهل بيتشان(ع) را قبول كردهاند و بعد از آن شعبهاي از نبوت و رسالت ايشان را در عالم ابلاغ كردهاند.
اگر نديده باشند، قبول اين ولايت بيمعناست. حتي ما هم اين امر را ديدهايم ولي يادمان رفته است.
* چطور ميتوان در جامعه ميزان پذيرش ولايت معصومين(ع) را افزايش داد؟
معصوم(ع) اصلاً خودش را نميبيند و فاني در ولايت حق است. آنها براي كسب معرفت و هدايت ما عمدة راه را طي كردهاند كه همان تحمل بلاها در اين مسير بوده است. به نظر من يكي از بهترين راهها، توجه به ابتلائات آنها نظير عاشوراست؛ همانطور كه اگر كسي در عرفات و مشعر وقوف داشته باشد معرفت پيدا ميكند، اگر كسي در عاشورا نيز كه اعظم ابتلائات عالم بر انبياست توقف كند به مقام اوليا و انبيا معرفت پيدا ميكند. اگر دستمان را در دست اين گذاشتيم در نزديكترين راه قدم نهادهايم. البته راههاي ديگري هم هست مثل خواندن ادعيه، زيارات، دور هم جمع شدنها و بحث از معارف كردن. معصوم(ع) فرمود، شما شيعيان دور هم جمع بشويد و معارف ما را گفتوگو كنيد. ما اين محافل را دوست داريم. ضمن آنها قلبهايتان احيا ميشود. شما امر ما ـ يعني ولايت ما ـ را به وسيلة همين مجالسي كه دور هم جمع ميشويد و احاديث ما را ميخوانيد هم در قلب خودتان و هم در جامعه احيا ميكنيد. گاهي اين احيا كردن يك احياي تدريجي و خيلي دور از مقصد است و گاهي هم نزديك؛ مثل اينكه به شخصي بگويند براي سير كردن شكمهاي گرسنه زمين بخر. زمين خريدن هيچ شكم گرسنهاي را سير نميكند ولي اگر در همين زمين كشت شود و محصولش را برداشت كنند هم خود محصول و هم سود ناشي از فروش آن شكمهاي گرسنة بسياري را سير خواهد كرد.
يكي از مهمترين عطيههايي كه خداوند به ما عطا كرده و فكر ميكنم ما قدرتش را نميدانيم همين حكومت ديني است. هر نوع حفظ و اصلاح و رفع نقايص آن در واقع قدمي است براي نيل به همان معرفت و اين عطيه بهترين عطيهاي است كه براي رسيدن به آن مقام داده شده است.
* دربارة مفاهيم اقرار يا عزم ولايت بيشتر توضيح بدهيد.
رواياتي كه ذيل اين آيات نقل شدهاند همگي عزم را در مقابل نسيان بيان كردهاند. انسان گاهي عهد ميبندد، اين عهد را دائماً وجهة وجودش قرار ميدهد، همة وجودش را متوجه آن عهد ميكند و تمام حول و قوة خودش را براي تحقق آن به كار ميبندد، به طوري كه همة ارادهاش معطوف به آن قرار ميشود. اين انسان صاحب عزم است. اقرار هم يعني همين قرار داشتن وجود، استقرار وجود بر آن مطلبي كه پذيرفته و اعلام شده است. يك گام اين موضوع بحث معارف است.
گاهي وقتي يك معرفت عرضه ميشود، انسان محمدابراهيم جهانميهن جهرمي «كيميا» (جهرم)
-زير بار آن نميرود و اصلاً عهدي نميبندد ولي گاهي هم ميپذيرد ولي به لوازم آن ملتزم نيست. سيدالشهدا(ع) را وليّ ميداند ولي ميگويد او خودش برود كار خودش را انجام بدهد. همانند بنياسرائيل كه به حضرت موسي گفتند.
تو و پروردگارت برو[يد] و جنگ كنيد كه ما همين جا مينشينيم.
گاهي هم «حبيب بن مظاهر» است كه از كودكي چشم به امام حسين(ع) دوخته و همة زندگي اش را با ايشان تنظيم ميكند. وليّ خداست به اين معني نيست كه ما با هم قرارداد ترك مخاصمه امضا كنيم بلكه يعني من تحت ولايت او هستم.
اينكه ميگويند هر روز خدا را شاهد بگيريم و بعد در محضر او عهدمان را با امام زمان(ع) تازه كنيم؛ بيعتي كه كردهام و همة وجودم را به ايشان فروختهام. ما بايد به اين امر مباهات كنيم چرا كه خداوند بر ما چنين منتي نهاده است:
در حقيقت، خدا از مؤمنان جان و مالشان را خريده است.
ما هيچ منتي نداريم كه اين ولايت را قبول كردهايم:
از اين كه اسلام آوردهاند بر تو منت مينهند؛ بگو: «بر من از اسلام آوردنتان منت مگذاريد، بلكه [اين] خداست كه با هدايت كردن شما به ايمان، بر شما منت ميگذارد.»
نعمت ولايتي كه خداوند به ما عنايت كرده بالاترين نعمتهاست كه ما را به باروري رسانده و از همين جهت بايد هر روز آن را تجديد كنيم و با تمام وجود از خداوند بخواهيم كه همة ابعاد زندگي ما وابسته به اين عهد باشد. اينكه بگوييم من زندگيام را ميكنم امام زمان(ع) را هم در كنار آن قبول دارم، درست نيست.
ما بايد فقط در خدمت امام زمان(ع) باشيم. اگر او ولي است و من تحت ولايت او، شأن من اين است كه ببينم او چه ميخواهد تا ولايت او را در خودم جاري كنم و خواست خودم را درخواست او فاني و حتي بالاتر از آن ميل خودم را در ميل او فاني كنم. حتماً شنيدهايد كه دربارة سلمان فرمودند:
او خواست خودش را [طبق] خواست علي(ع) قرارداده بود.
معناي اين جمله اين نيست كه سلمان ميل خودش را كنار ميل حضرت علي(ع) ميگذاشت يا حتي اينكه ميلش را كنار ميگذاشت و سراغ ميل ايشان ميرفت. بلكه اصلاً در وجود او ميلي و هوايي شكل نميگرفت. حضرت امير(ع) شاقول وجود او بود و تمام حبّ و بغض، اخذ و ترك، و خواست، ميل و نفرتش همگي بر محور آن حضرت بود. همان تعبير كه فرمودند:
حضرت علي(ع) ميزان و ترازوي اعمال است.
نعمت ولايت به تصريح روايات همان نعمتي است كه مردم آن را تبديل كردند.
بهشت منزلتي از منازل آنها است كه مؤمن در آن رويِش پيدا ميكند و جهنم هم دار ولايت باطل است و شيطان هيچ رويشي در آن بار نميآورد. شيطان فقط شاخ و برگها و اگر بتواند ريشة ما را در آنجا قطع ميكند.
وظيفة ما نسبت به چنين نعمتي كه هر كس در هر كجا به مقامي نائل ميشود همه به واسطة نعمت ولايت آنهاست، معلوم و مشخص است. انسان بايد همة وجودش را وقف اين نعمت كند و با تمام وجود استقامت بورزد تا مبادا ولايت ايشان ذرهاي از حول و قوهاش، بيرون برود و نسبت به ولايت ايشان همانند جناب ابراهيم خليل(ع) حتي ترك اولي هم نداشته باشد.
البته اين بحث به مراتب از اين بحث ابتدايي بنده اسرارآميزتر است.
* عبوديت در عصر ظهور در جوامع شيعي رخ ميدهد يا همة دنيا؟
همانند الآن كه جهتگيري كلي عالم به سمت دنياپرستي است، در آن زمان جهتگيري همة حول و قوهها به سمت پرستش است. بر محور نورانيت ولايت وليالله ارادههاي بشري از نفسانيت، خودخواهي و دنياپرستي آزاد ميشود. البته در اين فضا ممكن است عدهاي به طرف هواهاي خودشان بروند ولي هواي نفس ديگر پرچم، دولت، حاكميت، قدرت و وحدت ندارد.
* فرموديد كه از مقدمات لازم جهت كسب معرفت، عبادت است و يكي از عبادات كسب لقمة حلال است. در شرايطي كه حتي بانكداري اسلامي ما هم مبتلا به سود و ربا شده چطور ميتوان كسب حلال داشت؛ آيا اساساً اين سؤال صحيح است؟
اين سؤال به يك معنا صحيح است و به يك معنا وسواس. از اين جهت كه ما به ناچار به نظام كفرآميز تجدد مبتلاشدهايم، همان نظامي كه نازلة ظلمات اولياي طاغوت است و حتي مؤمنان ما را هم مبتلا كرده، صحيح است، ولي از جهت ديگر همة ما در بعد فردي و دولت هم در بعد جمعي بايد تا آنجا كه ميتوانيم خودمان را از آلودگيهاي اين رزقهاي ناپاك و آلوده كه به ولايت ابليس آلوده شده برهانيم. شيطان آلودگيهاي خودش را از طريق حرام به رزق جاري ميكند.
اگر روزي حلال باشد معنايش اين است كه از مسير ولايت نبي اكرم(ص) و حجب نور عبور كرده و همهاش نور است. و به عكس روزي حرام از ولايت ابليس عبور كرده و لذا ظلماني و تاريك است. به همين جهت است كه آنها كه چشم ملكوتي دارند، روزي حرام را در حالت ناپاكيها ميبينند.
به تعبير امام كاظم(ع) روزي حلال خوراك برگزيدگان و «مصطفين» است. بعد از آنكه انسان رفتارش را درست كرد بايد دعا و در گام سوم براي بستن راههاي حرام اقدام كرد. در اين عرصه ما اين وظيفهها را بر عهده داريم و تا حدي عمل كردهايم ولي بايد اهتمام بيشتري بورزيم.
* راههاي ارتباط روحي با امام زمان(ع) و درك خشنودي آن حضرت از خودمان چيست؟
راهش توسل است. معناي توسل هم خود را متصل كردن از طريق وسائل است و فقط به مجالس ذكر و توسل اطلاق نميشود. هر دستوري را گوش دادن نوعي توسل است. هر كلامي از كلمات اهل بيت(ع) را با توجه خواندن توسل است. سعي كنيد راههاي توسل و اتصال به وجود معصوم(ع) را متعدد، محكم و وثيق قرار دهيد. انشاءالله رضايت حضرت نازل ميشود. قبلاً عرض كردم از همه مهمتر اين است كه در عصر غيبت به دستورات ايشان عمل كنيم.
پينوشتها:
1. سورة جن (72)، آية 16.
2. سورة مائده (5)، آية 24.
3. سورة توبه (9)، آية 111.
4. سورة حجرات (49)، آية 17.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}